زن یاکوزا که لقب «استاد بریدن انگشت» را از آن خود ساخت
تاریخ انتشار: ۱ بهمن ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۵۷۱۲۳۱
فرارو- "نیشیمورا ماکو" تا گردن و دستهایش خالکوبی شده و یک انگشت کوچک اش قطع شده است. او اکنون زنی در اواخر دهه پنجم عمر میباشد و موهایی لَخت و صدا و چهرهای ظریف دارد. با این وجود، خیلی زود متوجه میشوید که او یک بانوی سنتی ژاپنی نیست چرا که از ظاهرش مشخص است: تا گردن و دست هایش خالکوبی شده و انگشت کوچک اش را از دست داده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
به گزارش فرارو به نقل از دیلی میل، یاکوزا تحت تسلط مردان است و در آن تنها نقشهای غیر رسمی به زنان واگذار میشود. معمولا زنی که در یاکوزا حضور دارد یک "آنِسان" خوانده میشود یعنی همسر رئیسی که از وابستگان جوانتر مراقبت میکند و میان آنان و شوهرش میانجی گری مینماید. همسران و شرکای زندگی اعضای یاکوزا به صورت حاشیهای از آن گروه حمایت میکنند. برخی تا حدی درگیر فعالیتهای آن گروه میشوند و باشگاههای متعلق به یاکوزا را مدیریت میکنند و یا به نقل و انتقال مواد مخدر میپردازند. نیشیمورا میگوید زمانی که د دهه دوم عمرش همراهی با یاکوزا را آغاز کرد هر دو نقش ذکر شده را برعهده گرفت.
با این وجود، او یک قدم فراتر رفت. نیشیمورا تنها زنی است که تا کنون در مراسم ساکازوکی یا رد و بدل کردن فنجانهای ساکه یا عرق برنج شرکت کرده است. این آیینی است که وابستگی رسمی به یک گروه یاکوزا را تایید میکند. دوران کودکی نیشیمورا در خانوادهای سخت گیر گذشت که اعضای آن از مقامهای دولتی بودند. خاطرات او حول محور پدر مستبدش و چوب بامبو میگذرد که پدرش برای تنبیه او از آن استفاده میکرد.
او در دوران دبیرستان میل به فرار از زیر یوغ خانواده اش را احساس کرد بنابراین با همسالان خود دوست شد و در نهایت با گروه یوسوزوکو یا دارودستههای موتورسوار ژاپنی متشکل از جوانان کم سن و سال که با موتورسواری گروهی و دعوا با گروههای رقیب شناخته میشدند آشنا شد. آنان به او آموختند که چگونه مبارزه کند.
این رگه سرکش او را به سمت یک عضو جوان یاکوزا سوق داد که او را زیر بال خود گرفت و به او نشان داد که چگونه پول جمع آوری کند، اختلافات را حل و فصل نماید و درگیر باج خواهی و فعالیتهای مرتبط با دختران برای روسپیگری شود. زندگی او زمانی تغییر کرد که یک شب با او تماسی تلفنی گرفته شد: دوست اش در حال دعوا بود و به کمک او نیاز داشت. او برای نجات دوست اش به سرعت وارد عمل شد و با استفاده از چماق صحنه درگیری را به حمام خون تبدیل کرد. این موضوع توجه رئیس گروه محلی یاکوزا را به او جلب کرد. رئیس یاکوزا آن دختر جوان را به دفتر خود فراخواند. نیشیمورا میگوید:"او به من حرفی زد که تا به امروز به یاد دارم او گفت:" حتی اگر یک زن باشی باید به یک یاکوزا تبدیل شوی".
در آن زمان او چندین بار به بازداشتگاههای نوجوانان رفته بود و خانواده اش تلاش خود را برای نجات اش متوقف کردند. او دعوت رئیس را پذیرفت و زندگی سخت به عنوان یک کارآموز یاکوزا را آغاز کرد. او در کنار گروهی از مردان استخدام شده به انجام وظایف روزانه و در نهایت شرکت در فعالیتهای جنایتکارانه گروه پیوست. او سرانجام با پوشیدن کیمونوی مردانه مراسم ساکازوکی را انجام داد و زندگی خود را به عنوان یک عضو یاکوزا آغاز کرد و سوگند یاد نمود.
او تجارت مرتبط با روسپیگری و مواد مخدر را اداره میکرد، بدهیها را جمع آوری کرده و اختلافات بین گروههای رقیب را میانجی گری میکرد. زمانی که انگشت کوچک خود را به نشانه عذرخواهی درباره یک اشتباه جمعی در مراسمی به نام یوبیتسومه قطع کرد متوجه شد که در این کار مهارت دارد. در نتیجه، اعضایی که خود نمیتوانستند عضو بدن شان را قطع کنند از نیشیمورا میخواستند که این کار را برای شان انجام دهد و به او لقب "استاد بریدن انگشت" را دادند.
با این وجود، زمانی که نیشیمورا به دهه سوم عمرش رسید احساس سرخوردگی کرد چرا که ماده مخدر شیشه به تجارت اصلی گروه تبدیل شده و او نیز خود اعتیاد سنگینی به ان ماده مخدر پیدا کرده بود. او فرار کرد و به طور مستقل به تجارت آن ماده مخدر ادامه داد. به همین دلیل او از گروه اخراج شد. در این مرحله او با یکی از اعضای یک گروه رقیب رابطه برقرار کرد و از او باردار شد. او تصمیم گرفت در ازای یک زندگی آرام و بزرگ کردن فرزندش روابط خود را با دنیای یاکوزا قطع کند. با این وجود، علیرغم تلاش هایش گذشته او در یاکوزا که با خالکوبیهای روی بدن اش مشخص شده بود مانع از امکان دستیابی اش به هر نوع شغل معمولیای شد. او با پدر فرزندش که اکنون یک رئیس یاکوزا است ازدواج کرد و به تجارت مرتبط با اداره روسپی خانهها و خرید و فروش مواد مخدر بازگشت.
او پس از دومین باداری مشاجرههای بیش تری با شوهرش داشت تا جایی که هر بار دعوایی میان او و شوهرش آغاز میشد با پلیس تماس میگرفت. آنان در نهایت طلاق گرفتند و او حضانت دو پسرش را برعهده گرفت. او دوباره به گروه قدیمی خود پیوست، اما ماده مخدر شیشه رئیسی را که او دوست داشت را تغییر داده بود و نیشیمورا پس از دو سال برای همیشه از آن گروه خارج شد.
نیشیمورا به عنوان یک یاکوزای مرد زندگی کرد و به عنوان یک مرد نیز بازنشسته شد. او شغلی در زمینه تخریب ساختمانی پیدا کرد. او خانه سادهای پیدا کرد و اکنون به تنهایی در آنجا زندگی میکند. او زندگی آرامی دارد و سعی میکند از سوی جامعه پذیرفته شود و به دیگران کمک کند. او همچنین با کمک فوجیموتو یکی از یاکوزاهای سابق شعبهای از گوجینکای را مدیریت میکند یک موسسه خیریه که به تهیه مسکن و کمک به اعضای سابق یاکوزا، محکومان سابق و معتادان میپردازد.
او میگوید:"اگر یک روز به سرکار در خیریه نروم روز من کامل نیست". آنان دور یک میز جمع میشوند تا در مورد روزهای گذشته و مشکلات فعلی صحبت کنند و احوال یکدیگر را جویا شوند. او هنوز تنها زن پشت آن میز است. او اصرار دارد که آن چه باعث کسب احترام سایرین و پذیرش او در دنیایی کاملا مردانه شد ظرفیت او برای خشونت بوده است.
او میگوید:"من در جنگیدن عالی بودم و هرگز در برابر یک مرد شکست نخوردم. " با این وجود، نیشیمورا نمیخواهد یک نماد فمینیستی باشد: قصد او این نبود که کلیشههای جنسیتی را درهم بشکند یا خود را به عنوان تنها یاکوزای زن تبلیغ کند. پیشتر زنان دیگری نیز در یاکوزا وجود داشته اند مانند "تائوکا فومیکو" بیوه یک رئیس یاکوزا که اگرچه به طور رسمی وابسته نبودند، اما تأثیر قابل توجهی در تاریخ یاکوزا گذاشته اند. با این وجود، هیچ یک از آنان مانند نیشیمورا تا این اندازه جلو نرفتند که با قطع انگشت کوچک شان وفاداری کامل شان به آن گروه را نشان دهند. داستان او مرزهای نقشهای جنسیتی و وفاداری را در دنیای وحشیانه جنایات سازمان یافته ژاپنی بازتعریف میکند: سفری منحصر بفرد از هویت و تعلق خاطر.
منبع: فرارو
کلیدواژه: قیمت طلا و ارز قیمت خودرو قیمت موبایل عنوان یک انگشت کوچک ماده مخدر آن گروه
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۵۷۱۲۳۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
اگر مطهری و مبارزه او با تحجر ادامه داشت...
مرتضی مطهری یک شخصیت تمام نشدنی در گذر زمان است و تا امروز معادلی که جامعیت او را داشته باشد بر افکار عموم و خصوص رخ نکشیده!
من اولین بار نامش را از پدرم شنیدم که با او از سالهای درسهای فقه واصول امام خمینی آشنا بود و در دهه چهل متواضعانه گاه بیگاهی درتهران پای سخنرانی آن بزرگوار حاضر میشد و به یاد دارم مرا که در سن کودکی بودم به سالن سخنرانی او بُرد تا حضرت مطهری را ببینم.
ارتباط مرموزی بین من و استاد مطهری ایجاد شده بود تا سال ۶۰ که با کتاب داستان و راستان او آشنا شدم و در سال های بعد در حد توان ناچیز فکری خود با دیگر آثار استاد شهید آشنا شدم و یک به یک نوشته هایش را غذای مغز و روح خویش نمودم و این سفره فکری و اطعام معرفتی تا امروز ادامه داشته و دارد و خلاصه؛ "با مطهری زندگی میکنم" و حاضر به جایگزین کردن دیگری و دیگران بجای او نیستم چون تا کنون جایگزینی برای مطهری -خداراشاهدمیگیرم- که پیدا نکرده ام!
مطهری که من شناختم با توجه در آمیختگی بیش از سی ساله افکارم با آثارش، کلید شخصیتش؛ در "فهم عمیق او از دین ، و درک درست جامعه ، و عرضه خوبِ یافته هایش" است.
توضیح این ادعا چنین است؛
۱ - شهید استاد مطهری یک شخصیتِ جامعِ علمی بودکه دگراندیشان را تحمل میکرد. او گذشته از اینکه یک فیلسوف بود و فلسفه را هضم کرده بود، در فقه یک فقیه بود، و مهمتر ؛ با آثار نویسندگان دنیای خود ، حتا با دگر اندیشان آشنا بود ودر مواجه با نام یک نویسنده غربی و یا دگراندیش حیرت زده نمیشد.
این جمله شگفت آور که هیچ گاه عملی نشد ، از اوست؛ " میباید دانشکده الهیات به هر قیمتی شده فردی مارکسییسم رادر این دانشکده دعوت کندتامسائل مارکسیسم را تدریس کند. بعد ما هم میآئیم و حرفهایمان را میزنیم. هیچ کس هم مجبور نیست منطق ما را بپذیرد."
و میگفت: "من به جوانان و طرفداران اسلام هشدار میدهم که خیال نکنند راه حفظ معتقدات اسلامی، جلوگیری از ابراز عقیده دیگران است. از اسلام فقط با یک نیرو می شود پاسداری کرد و آن علم است وآزادی دادن به افکار مخالف و مواجهه روشن و صریح با آنها."
۲ - آیت الله مطهری به عمقِ "دین" سفرِ علمی کرد. عمقِ دین بمعنای فهم و اجتهاد در فقه نیست .
اجازه دهید سخنی از استادبزرگوارم آیت الله وحید خراسانی که در درس داشتند تقدیم کنم که فرمودند: "تفقه در دین ؛ متفاوت از تفقه در ابواب فقه، طهارت تا دیات است ، این یک قسمت از دین است نه تمام دین؛ بعض الشیء لیس بالشیء»
در مورد "فقه مطهری" دامنه سخن وسیع است. خلاصه آن این است که او میگفت : "تمام مطالب دو جلد کفایه الاصول را در مشت دارم" ، و در درسهای عمومی آیت الله بروجردی و درسهای خصوصی امام خمینی توانست به رتبه بالای "اجتهاد" برسد و فقیه شود، ولی نه یک فقیه متعارف مانند دیگران که حداکثر یک حاشیه بر "عروةالوثقی" و یا "مکاسب شیخ انصاری" اضافه کند، بلکه وی فقیهی بود که باید تفقه او درچگونه باز کردنِ گره های کور را از زندگی فردی و اجتماعی مسلمین دیدکه درآثارش مانند؛ کتاب "حجاب" و نیز "نظام حقوق زن" و یا "اسلام و مقتضیات زمان" رصد کرد. او از خاستگاه فقه سنتی با بازاندیشانه، پیوند بین نص و زندگی را رقم زد.
۳ - استادمطهری از تحجر فاصله داشت.
اوتوانست بااین روش درست مراجعه به متون اصیل دینی وعدم دخالت حب و بغض ها، از تحجر و دگم اندیشی وسنت گرایی های نامعقول دور شود.
آقای مطهری بر بافت فرسوده؛ بنایِ فقه و فلسفه و تفسیر بنا نکرد. استاد عزیز آیت الله جوادی در درس میفرمود: "در تمام رشته ها ما تا نقشه جامع علم آن رشته را نداشته باشیم، هر فتوایی که در درون آن بدهیم به صورت بافت فرسوده است؛ مثل کسی که شهر را بخواهد اداره کند، تا نقشه جامع شهر را نداشته باشد، هرگونه ساخت و سازی داشته باشد طولی نمیکشد که بافت فرسوده میشود." مطهری نقشه جامع "شهرعلم" را داشت.
مطهری عزیز، در حد میسور بین علم و دین را آشتی میداد و عامل همبستگی عالمان و دانشمندان بود. علوم انسانی و تجربی را احترام میگذاشت همانطور که علوم اسلامی را ارج مینهاد تاجاییکه واجب علی کل مسلم را به تمام علوم بشری سرایت میداد ودر عین اینکه به آداب و فرهنگ و دانش خودی باور داشت، اما هیچ گاه این باور باعث تمسخر و یا بی اعتنایی به ره آور غرب نمیشد. اوهیچ گاه شبهه وشبهه دار را رمیِ به بی دینی نمیکرد و هیچ گاه در مثل تریبون دینی نمازجمعه آنان راتهدید به ارهاب -ترور- نمیکرد.
امروز؛ مادربرابر دوگانگی سازی بین دین و هرچیزی که نیاز بشر است قرار گرفته ایم! مانند علم ویا فلسفه ویا بهداشت ویا تکنولوژی ودانش درغرب .. و نیزازسوی دیگر مواجه با تغییر در مفاهیم بدیهی مانند؛عدالت،عصمت،قدرت و.. هستیم!
بگمانم؛اگر مطهری ومبارزه اوباتحجر ادامه داشت، شرائط متفاوتی داشتیم.
۴ - آیت الله مطهری از محو شدنِ در شخصیتها بر حذر بود و شخصیت پرست نبود. او نه وابسته به فرد، و نه وابسته به هیچ تشکیلات سیاسی و غیر سیاسی بود. او درعین اینکه به امام خمینی عشق داشت و از بردن نام او اشک می ریخت و وابسته عاطفی و تحصیلی به او بود اما وابسته فکری نبود که سرسپرده باشد، مطهری نه تنها خود اهل دست بوسی و پا بوسی نبود ، بلکه ؛ بسی پهلوانانه بر سرسپردگی ، چاکری ، تعصب و اطاعت بی چون و چرا ، چنان تیغ نقد میکشید که آه از دل مریدبازان به آسمان بلند می شد.
او در نقدِ عالمانه ی دو بخش کوشا بود ، یعنی ؛ نقد "ارباب قدرت" و نقد "ارباب دیانت".
استاد شهید مطهری چه زیبا گفت: "مقام حکومت، ملازم با مقام قدسی نیست و هر مقام غیرمعصومی که در وضع غیرقابل انتقاد قرار گیرد، هم برای خودش خطر است و هم برای اسلام، من مانند عوام فکر نمیکنم که هر که در طبقه مراجع قرار گرفت مورد عنایت خاص امام زمان است و مصون از خطا و گناه و فسق است."
۵ - استاد مطهری در پیدایش انقلاب بهمراه همراه امام خمینی نقش موثر یک مجاهد و نیز یک ایدئولوگ را داشت ، اما این ، باعث نمیشد که چشم بر حقائق و یا نارسائی ها و یا حقوق مردم ببند و مدافه جریان حاکمیت باشد.
او چنین میگفت :
"این انقلاب به شرطی در آینده محفوظ خواهد ماند و به شرطی تداوم پیدا خواهد کرد، که قطعاً مسیر عدالت خواهی را برای همیشه ادامه بدهد. یعنی دولتهای آینده واقعاً و کلاً در مسیر عدالت اسلامی گام بردارند، برای پر کردن شکافهای طبقاتی اقدام کنند. تبعیضها را واقعاً از میان بردارند .. من تأکید میکنم اگر انقلاب ما در مسیر برقراری عدالت اجتماعی به پیش نرود، مطمئناً به نتیجه نخواهد رسید و این خطر هست که انقلاب دیگری با ماهیت دیگری جای آن را بگیرد."
استاد مطهری دم از معنویت بدون عدالت نمیزد چون بر این اندیشه بود که ؛ "نبود عدالت در جامعه؛ پایه معنویت را متزلزل خواهد کرد و چون باعث محرومیت میشود ، محرومیت عامل ایجاد عقدههای روانی است و عقدههای روانی تولید انفجار خواهد کرد!"
شهید مطهری برای حق به هرگونه رفتار ناروایی که با متن دین و حقوق مردم در تضاد بود را ممنوع میدانست ، چون بر این باور بود: «برای حق باید از حق استفاده کرد و اگر من بدانم که با یک دروغ، امشب همه گناهکارانِ شما توبه میکنند و نمازِ شب خوان میشوند، اسلام به من اجازه چنین کار [دروغی] را نمیدهد.»
بعد از ملاحظه مطالب پنج گانه تقدیم شده ، آیا به نظر شما "مطهریِ امام خمینی" تکرار شد؟